داستان طنز مو بده گرگا بدو/داستان های خنده دار
.
.
.
يه آبوداني واسه رفيقش تعريف ميکرد که
ممد !!
چيه؟
گفت: رفته بودم جنگل , چه طبيعت بکري !!
ايقد جات خالي بوود ايقد جات خالي بود!! واساده بودم محو اين طبيعت شده بودم !
اينقد قشنگ بود آواز پرندگان ! کاش مو اين دوربينمو برده بودم با خودم برات فيلم برداري ميکردم !
همينطور که مو محو اين طبيعت بودم گرگا حمله کردن !!
محمد : خو چي شد؟!!!!!!
گفت : خو هيچي ما بدو گرگا بدو ! مو بدو گرگا بدو !!بعد...رسيديم به يه دشت !
دشت پر از گل شقايق ! ايقد قشنگ بود , تا چشم کار ميکرد فقط گل سرخ !
اصلا يه فضاي رمانتيکي شده بود !
محمد : پَ گرگا چي شدن ؟!
گفت : ها وولک گرگا دنبالم ! مو بدو گرگا بدو !! رسيديم به يه کوه !
پسر از قدرت خدا آب از دل کوه در ميومد ميخورد زمين پووووودر مي شد !!
نور خورشيدم افتاده بود داخلش يه رنگين کمون خشکلي درست شده بود
جات خالي کاش مو اين دوربينمو با خودم برده بودم واست فيلم ميگرفتم !
محمد : گرگا چي شدن وولک؟!!
گفت: هااا خو گرگا دنبالمون مو بدو گرگا بدو مو بدو گرگا بدوو !
رسيديم به يه دريا ! پسر دريا نگو استخر ! يه موج داخل اين دريا نبود ! ايقد قشنگ بووود !!
محمد :خو گرگااا چي شدن؟!
گفت : خو زهر مار !!! گرگا ول کردن تو ول نميکني؟!!!!!