داستان خنده دار/داستان خنده دار مرد دست و دلباز/داستان کوتاه خنده دار

.
.
.
توی رختکن کلوپ گلف، وقتی همه آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی
یه نیمکت شروع میکنه به زنگ زدن. . .
مردی که نزدیک موبایل نشسته بود دکمه اسپیکر موبایل رو فشار مــیده و
شروع می کنه به صحبت بقیه آقایون هم مشغول گوش کردن به این مکالمه
میشن ...
مرد: الو؟
صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی کلوپ هستی؟
مرد: آره !
زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم!!!
اینجا یه کت چرمی خوشگل دیدم که فقط ۱۰۰۰ دلاره! اشکالی نداره اگه بخرمش؟
مرد : نه. اگه اونقدر دوستش داری اشکالی نداره!
زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهای جدید 2013 رو
دیدم... یکیشون خیلی قشنگ بود قیمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود !
مرد: باشه. ولی با این قیمت سعی کن ماشین رو با تمام امکانات جانبی بخری !
زن: عالیه. اوه یه چیز دیگه، اون خونه ای رو که قبلا میخواستیم بخریم دوباره
توی بنگاه گذاشتن برای فروش. میگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره
مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولی سعی کن ۹۰۰۰۰۰ دلار بیشتر
ندی !!!!
!
!
!
زن: خیلی خوبه. بعدا می بینمت عزیزم. خداحافظ
مرد: خداحافظ
بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی که با حسرت نگاهش میکردن میندازه و
میگه: کسی نمیدونه که این موبایل مال کیه؟؟؟
{نتیجه اخلاقی : خدا هیشکی رو نصیب مردم آزار جماعت نکنه !! }